افسون عشق
باز هم دنباله دارد
با تو بودن بی تو بودن
باز هم دنباله دارد
شعر بودن را سرودن
تا به کی باید بمانم
شعر حسرت را بخوانم
تا به کی از تو بخوانم
بی تو و تنها بمانم
تا به کی عشق تو را با جان و دل از خود بدانم
ای همه بود و نبودم
ای همه تار و پودم
تا به کی باید به این قلب بلورین دل بدوزم
پس بگو آن حس ویرانی کجاست؟
پس بگو آن عشق مستانی کجاست؟
من چرا باید بمانم
از تو من اما نخوانم
پس بیا تا در نگاهت
عشق را از نو نشانم
نظرات شما عزیزان:
صابر 

ساعت0:23---30 بهمن 1391
جـــانبــــازٍ چند درصـــد است ؟
او که در حادثه ی عـــشـــق ،
قــــــلب و غــــرور خود را از دست داده استـــــ ... !؟
او که در حادثه ی عـــشـــق ،
قــــــلب و غــــرور خود را از دست داده استـــــ ... !؟
صابر 

ساعت0:23---30 بهمن 1391
زیر باران گریه می کردم آرام و بی صدا تو چتر را بالای سرم گرفتی اما همچنان گونه های من خیس از گریه ماند!…
و تو هرگز نفهمیدی که چتر باید بالای دلم باشد نه روی سرم…
و تو هرگز نفهمیدی که چتر باید بالای دلم باشد نه روی سرم…
ارسال توسط
آخرین مطالب